چرا نتوانستم به ژولیت بینوش نه بگویم؟
تاریخ انتشار: ۵ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۱۹۰۹۸۵
فرارو- امانوئل کارر؛ نویسنده، فیلمنامه نویس و کارگردان فرانسوی است. او برنده جوایز ادبی معتبری، چون جایزه فمینا و جایزه رنودو شده است. از جمله آثار منتشر شده از او به زبان فارسی میتوان به "سیبیل" با ترجمه "قدیسه قاسمی" توسط انتشارات "فرهنگ آرش" و "اردوی زمستانی" با ترجمه "منیره اکبر پوران" توسط انتشارات "مروارید" اشاره کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش فرارو؛ یک روز به تلفنی پاسخ دادم که یک بازیگر زن برنده جایزه اسکار آن سوی خط بود: "ژولیت بینوش". من او را هرگز ندیده بودم. بینوش برایم پیشنهادی داشت. او از من خواست تا فیلمنامهای بر اساس کتاب پرفروش "فلورانس اوبناس" بنویسم. این تنها خواسته او از من نبود بینوش هم چنین از من خواست تا کارگردان فیلم مدنظر او شوم. من آن زمان در مسکو بودم.
این داستان کلی فیلم بود: بحران جهانی در سال ۲۰۰۷ آغاز میشود. "فلورانس اوبناس" یک گزارشگر مشهور و بیقرار تصمیم میگیرد واقعیت کسانی را که بیشتر تحت تاثیر این رویداد قرار گرفته اند بررسی کند: کارگران بیکار و با وضعیت زندگی بیثبات. او برای این کار تصمیم میگیرد تا وارد پوست مردم این بخش از جامعه شود. فلورانس به شهری متوسط نقل مکان میکند هویت جدیدی برای خود ایجاد میکند و سعی میکند شغلی پیدا کند. حالا این روزنامه نگار وانمود میکند که یک زن چهل و هشت ساله است که اخیرا طلاق گرفته و سابقه کار ندارد. این گونه است که تحقیقاتی آغاز میشود که او را به کشف استثماری که بر چنین دوران پیچیدهای حاکم بوده سوق میدهد.
من مخالف نوشتن فیلمنامه نبودم، اما هیچ راهی وجود نداشت که خود فیلم را کارگردانی کنم. تا آن زمان من تنها یک مستند را کارگردانی کرده بودم. هم چنین، فیلم "سیبیل" را براساس رمان نوشته شده ام در سال ۲۰۰۵ میلادی کارگردانی کرده بودم. در هر دو مورد نیز از کارم ناراضی بودم. با این وجود، نه گفتن به درخواست بینوش کار دشواری بود. علاوه بر این فلورانس پیشتر رضایت خود را در این باره اعلام کرده بود.
اگرچه فیلمبرداری در اویسترهام در بهار ۲۰۱۹ میلادی آغاز شد، اما آن فیلم در سال ۲۰۲۲ میلادی به دلیل محدودیتهای ناشی از پاندمی کووید اکران شد. اثر غیر داستانی اوبناس (که به انگلیسی با عنوان "شب پاک کننده" منتشر شد) نقدهای مثبتی را به همراه داشت و تنها در فرانسه ۲۲۰ هزار نسخه از آن فروخته شد. بینوش که در سال ۱۹۹۷ میلادی برای بازی در درام "بیمار انگلیسی" برنده جایزه اسکار شد از زمانی که آن کتاب را در سال ۲۰۱۰ میلادی خوانده بود آرزوی ایفای نقش اصلی آن داستان یعنی "ماریان وینکلر" را داشت.
او چندین بار از اوبناس در مورد امکان تبدیل کتاب به فیلم درخواست کرده بود و حتی با دعوت او به ضیافت شام در خانه اش این موضوع را مطرح کرد، اما تلاشاش موفقیت آمیز نبود. تنها زمانی که بینوش نام من را بر زبان آورد اوبناس به این ایده علاقهمند شد. این فیلم در نهایت با عنوان "بین دو دنیا" ساخته شد.
اوبناس ۶۲ ساله متولد بلژیک یکی از معتبرترین روزنامه نگاران فرانسه است. او جنگها و بحرانهای دیپلماتیک را پوشش داده و حتی به مدت پنج ماه در عراق گروگان بود. روایت رسمی این بود که او بدون پرداخت باج ۱۵ میلیون دلاری به آدم ربایان آزاد شد. با این وجود، روزنامه "تایمز" چاپ لندن گزارش داده بود که آدم ربایان در ازای دریافت ۱۰ میلیون دلار او را آزاد کردند.
اوبناس در کتاب خود در سال ۲۰۱۰ میلادی به دنبال درک چگونگی تاثیر بحران اقتصادی بر زنان در فرانسه بود، اما ترجیح داد به یک تحقیق استاندارد بسنده نکند. بنابراین، بیش از شش ماه مانند یک زن کم درآمد زندگی کرد فردی که از شغلی به شغل دیگر میرفت و حداقل دستمزدی که به دست میآورد مانع از زندگی آبرومندانه اش شده بود.
او این کار را در کان شهری متوسط در شمال غربی فرانسه انجام داد. او خود را یک زن فاقد حرفه یا تجربه شغلی جا زده بود و در اداره کار محلی برای به دست آوردن شغل نام نویسی کرد ادارهای که اغلب وقت خود به یافتن کار برای مردان بیکار اختصاص میداد. شغلی که او به دست آورد تمیز کردن سرویسهای بهداشتی و کابین مسافران در کشتیهای اسکلهای بود که بین کان و پورتسموث در انگلستان در حال حرکت بودند. این کار از نظر جسمی خسته کننده است و زنان مشغول به آن ساعتی حقوق دریافت میکنند و فاقد امنیت شغلی هستند.
اوبناس در معرض زندگی سخت زنان اغلب مادران مجرد قرار گرفت که نمیدانند روز بعدی زندگی شان چگونه خواهد بود. این زنان به کار شبانه عادت داشتند، دور از خانه به سر میبردند و اغلب مورد تحقیر و تمسخر قرار میگرفتند. او اطمینان کسب کرد که این واقعیت را که در حال انجام تحقیقات است از همکاران اش پنهان میکند. آن شش ماه به اوبناس اجازه داد تا واقعیت پشت واقعیتهای خشک اقتصادی را تجربه کند. او مشاهده کرد که چگونه زندگی نیازمندترین زنان بین جست و جوی تحقیرآمیز زندگی و بیکاری تقسیم شده و شاهد بود که چگونه این سیستم تلاش میکند تا زنان فقیر را نامرئی کند و با آنان کاری میکند که عملا خارج از جامعه زندگی کنند.
البته در "بین دو دنیا" تغییراتی در داستان اصلی ایجاد شد از جمله آن که ماریان به زنی تبدیل شد که احتمالا هویت خود را کشف میکند و احتمالا آن را انکار خواهد کرد. هم چنین، توافق صورت گرفت که نقش زنانی که در کنار ماریان کار میکنند را کارگران واقعی ایفا کنند.
برخی منتقدان میگویند در داستان اوبناس شخصیت ماریان با وضوح بیش تری مشخص شده، اما در فیلمنامه من در واقع او به هیچ طرفی تعلق ندارد و چیزی غیر ثابت در مورد شخصیت او وجود دارد. شاید حق با منتقدان باشد و چیزی در او وجود داشته باشد. به طور تصادفی کشف میشود که او یک خدمتکار را استخدام کرده است که از نظر کریستل همکارش او را تبدیل به یک "بورژوا" میسازد و او این موضوع را انکار نمیکند.
هم چنین، زمانی که با همکاران اش در کشتی است ناگهان یک زوج "بورژوا" در کشتی او را میشناسند و با خوشحالی وی را در آغوش میگیرند. آنجاست که همکاراناش میفهمند حضور او در نقش کارگر ساختگی بوده و او هویت دیگری دارد. در نهایت، هنگامی که ماریان کتاب خود را منتشر میکند و نسخههایی از آن را در یک کتابفروشی امضا میکند همکاران کارگرش او را به مثابه یک "خائن واقعی" قلمداد میکنند.
از حضورم در مسکو گفتم و این روزها نیز جنگ اوکراین در جریان است. میتوانم از مادرم بگویم. "هلن کارر" (با نام خانوادگی زورابیشویلی) با ۹۳ سال سن مسنترین عضو آکادمی فرانسه و دبیر همیشگی آن از سال ۱۹۹۹ میلادی به این سو بوده است. او در پاریس متولد شد، اما از خانوادهای با ریشه گرجی است. مادرم نیمه روس و نیمه گرجی است بنابراین، من خود را یک چهارم گرجی میدانم! زمانی که کودک بودم مادرم با من به زبان روسی صحبت میکرد زبانی که مدتها بود فراموش کرده بودم.
البته من نمیتوانم به جای مادرم صحبت کنم او یک مورخ کرملین شناس است. او در گذشته با پوتین ملاقات کرده و درجه خاصی از عقلانیت را در او دیده است. با این وجود، او زمانی که متوجه جنبه غیر منطقی رفتار پوتین در قبال اوکراین شد شوکه شده بود. البته مادرم گفته بود نمیتواند درک کند که چرا اوکراینیها شهر باخموت در دونتسک در شرق اوکراین را رها نمیکنند. امروز، اما او جنگ اوکراین و شخص پوتین را محکوم میکند، اما انتقاد از نظرات مادرم کماکان ادامه دارد.
زمانی که جنگ اوکراین در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ میلادی آغاز شد من در مسکو بودم. هیچ کس امکان پذیر بودن آن را باور نمیکرد. من با دوستانم در یک رستوران نشسته بودم؛ روشنفکرانی که از نظر مالی و آسایش زندگی وضعیت راحتی داشتند. ناگهان همه چیز آغاز شد. هیچ کس نمیدانست چگونه عمل کند. آن چه مشخص بود این بود که ما به پول نقد نیاز داشتیم و باید هر چه زودتر آنجا را ترک میکردیم.
کارتهای اعتباری بین المللی دیگر در آنجا اعتبار نداشتند، اما هنوز امکان خروج از روسیه وجود داشت. در مورد اوکراین همانطور که "فلورانس اوبناس" در یک برنامه تلویزیونی پاسخ داد من نیز میگویم: همه آنجا هستند خبرنگاران میدانی و خبرنگاران جنگ. حرف جدیدی برای گفتن نیست. مسکو مکانی مرموز است. بنابراین، پوتین و سیاستهای او نیز کنجکاوی را بر میانگیزد.
منبع: هاارتص
منبع: فرارو
کلیدواژه: جنگ اوکراین ژولیت بینوش هم چنین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۱۹۰۹۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
به گزارش تابناک، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
منبع: خراسان